بعد از 4 سال دیدمش ... باورم نمیشد دیدمش ! تا چند لحظه مات تصویرش بودم ...
اما اون بر عکس من هیچ علاقه ای به دیدنم نداشت چند لحظه نشست و رفت کاملا سردو بی روح ...
و حتی باز هم ازم خدا حافظی نکرد تا باز هم هر روز من پاییز بمونه ...
به قول سلطان دلگیر دلگیرم از او از او اینه هایش ، ان خود پسند که دل را خون میکند ادعایش
او سر به بالا و مغرور غافل از اینکه همیشه مردی علی رقم مردی افتاده بر دست و پایش ...
نظرات شما عزیزان: